حسن تصادف عجیبی بود که چند هفته پیش اعضای کلبه سینما به صورتی اتفاقی تصمیم گرفتند یکی از کارهای معروف کیشلوفسکی به نام (سه رنگ: سفید) را برای نمایش و نقد انتخاب کنند. اما وقتی دو هفته پیش دوستان حاضر در کلوپ آن را روی پرده بزرگ تماشا کردند ارتباط عجیب موضوع این فیلم 22 ساله با شرایط حاضر اروپا بویژه فرانسه – که داستان فیلم مربوط به آن کشور است – بسیار جلب توجه کرد. این فیلم یکی از سه فیلم مرتبط به هم است که توسط کریستوف کیشلوفسکی کارگردان لهستانی ساخته شده و عنوان هر سه فیلم از سه رنگ اصلی که پرچم فرانسه را تشکیل می دهند نشات گرفته است.
از همین رو بود که تقریبا همه حاضران در نقد و بررسی فیلم خواستار نمایش دو قسمت دیگر از این مجموعه سه گانه شدند. دقیقا به همین دلیل هم قرار است این پنجشنبه فیلم آبی به نمایش درآید تا شاید بخشی دیگر از رازهای ذهنی پدید آورنده این اثر در رابطه با تقابل های فرهنگی در فرانسه و اروپا بر دوستداران کلبه سینما آشکار گردد.
فیلم (سفید) که دو هفته قبل به نمایش گذاشته شد پیام های گوناگونی را با خود به همراه دارد و اگرچه برخی از حاضران تعدد این پیامها را نقطه ضعف و برخی دیگر آرایش آن ها را کاری بسیار هنرمندانه و کاملا ماهرانه تعبیر کردند ولی بدون شک همه حاضران را در پایان با یک هشدار جدی مواجه کرد و آن هم وجود شکاف های ژرف فرهنگی بین جوامع مختلف، و در این داستان بین جوامع اروپایی خاصه بین بخش های شرقی و غربی این قاره و به ویژه در کشور فرانسه بود. شکاف هایی که با ماهیت انسانی بیگانه اند و در نهایت به جدایی های ناخواسته و حتی خطرناک می انجامند.
فیلم در سال 1994 ساخته شده و نگاهش هم به سال هایی قبل تر در دوران حاکمیت شوروی بر شرق اروپاست ولی ابعاد نگاه های ضد نژادی و خودبرتر بینی قومی که گاها ابعادی غیرانسانی و ناقض حقوق بشر به خود می گیرند به زمان خاصی تعلق ندارند. از همین رو بیننده خود را در جایگاهی احساس می کند که گویی منتظر است تا پاسخِ پرسش های خود را در رابطه با تحولات اخیر در فرانسه، که از برخوردهای نژادی و فعالیت های تروریستی آکنده شده است، بگیرد.
گویی کیشلوفسکی پیش بینی کرده بود که 22 سال بعد چه اتفاق هایی قرار است بیافتد و تلاش داشته علاوه بر پیشگویی زمینه های بروز آن ها را موشکافی کرده و در برابر دیدگان آدمیان آن زمان قرار دهد. البته چنین انتظاری از یک فیلمساز یعنی پیشگویی انتظار نادرستی است. ولی این فیلم و البته بسیاری آثار خوش ساخت و متفکرانه دیگر نشان داده اند که نگاه تیزبینانه و کنجکاو یک فیلمساز یا مستند ساز قادر است بستر مناسبی را برای تفکر و تعمق در پی آمد های ناخواسته از تحولات جاری فراهم کند، تا آنچه را که افراد عادی و یا حتی تصمیم گیران سیاسی و نخبگان جوامع قادر نیستند در زمان خود مشاهده کنند، به نمایش درآورد. چنین بستری بسان فیلم های تخیلی تونل زمانی می ماند که در آن دورنمای تحولات در سال هایی بعید بر روی پرده ای بزرگ نقش می بندند تا شاید بینندگانِ متحیر از تصاویرِ آینده را تشویق کند به عواقب فعالیت های خود و شاید هم گوشه گیری و انفعال خود بیاندیشند.
این نوشتار به معنای نقد فیلم و یا توجیه همه ابعاد فیلم (سه رنگ: سفید) نمی باشد بلکه دلایل گزینش فیلم آبی از مجموعه سه گانه فیلمساز را برای نمایش این هفته در کلبه سینما بیان می کند، فیلمی که در سال 1993 یعنی یک سال قبل از فیلم (سفید) تولید شده است. قرار است در نوبت بعدی یعنی دو هفته دیگر قسمت سوم از این مجموعه سه گانه که (قرمز) نام دارد نمایش داده شود.
در نوبت های اخیر مشاهده شده است که ترکیب حاضران در گفتگوهای پس از نمایش فیلم در کلبه سینما بسیار علاقمند به کنکاش هایی عمیق تر در باره فیلم ها و موضوع آنها می باشد و تمایل برای ادامه نمایش فیلم های کیشلوفسکی هم به همین خاطر بوده است.
مجید خبازان